تخیلات



سه هفته بعد از آن که در جنگ ابدیت، نیمی از جمعیت دنیا به دست تانوس کشته شدند، کارول دنورز، تونی استارک و نبیولا را که در فضا سرگردان شده‌اند نجات می‌دهد و آن‌ها را به زمین برمی‌گرداند. آن‌ها با انتقام‌جویان بازمانده دیدار می‌کنند. بروس بنر، استیو راجرز، راکت، ثور،ناتاشا رومانوف، جیمز رودز، کارول دنورز و نبیولا به فضا می‌روند و تانوس را در یک سیاره غیر مسی پیدا می‌کنند. آن‌ها قصد دارند تا دوباره ازسنگ‌های ابدیت استفاده کنند تا ویرانی‌هایی را که تانوس به بار آورده را جبران کنند؛ ولی تانوس به آنها نشان می‌دهد که قبلاً سنگ‌ها را نابود کرده‌است تا از استفاده بیشتر آن‌ها جلوگیری کند. ثور سر تانوس را از بدنش جدا می‌کند و انتقام‌جویان به مقر خودشان بر می‌گردند. پنج سال بعد، اسکات لنگ از قلمرو کوانتومی بیرون می‌آید. او به مقر انتقام جویان می‌رود و به رومانوف و استیو راجرز توضیح می‌دهد که تنها پنج ساعت را از قلمرو کوانتومی تجربه کرده‌است؛ نظریهٔ این که با استفاده از قلمرو کوانتومی می‌توانند در زمان سفر کنند. این سه نفر پیش استارک می‌روند و از او می‌خواهند تا در بازیابی سنگ‌ها و مع کردن اعمال تانوس به آن‌ها کمک کند. اما استارک از ترس از دست دادن دخترش مورگان، از این کار امتناع می‌کند. اما پس از صحبت کردن با همسرش، پپر پاتس، به انتقام جویان می‌پیوندد و همراه بنر که پروفسور هالک تبدیل شده، در ساخت ماشین سفر در زمان کمک می‌کند؛ آن دو با موفقیت ماشین سفر در زمان را می‌سازند. بنر هشدار می‌دهد که تغییر در گذشته چیزی را در زمان حال تغییر نمی‌دهد.

بنر و راکت به پناهگاه جدید آزگاردی‌ها در نروژ می‌روند تا ثور را که دائم‌الخمر شده‌است پیدا کنند. رومانوف نیز در توکیو، کلینت بارتون را که پس از محو شدن خانواده‌اش به رونین تبدیل شده‌است به گروه برمی‌گرداند. بنر، اسکات، راجرز و استارک به نیویورک در سال ۲۰۱۲ می‌روند. بنر به سنکتوم سنکتوروم می‌رود و انشنت وان را متقاعد می‌کند تا سنگ زمان را به او بدهد. راجرز با موفقیت سنگ ذهن را بدست می‌آورد. اما دخالت استارک و اسکات به‌طور تصادفی باعث می‌شود تا لوکیِ ۲۰۱۲ با سنگ مکان فرار کند. راجرز و استارک به سال ۱۹۷۰ در مقر شیلد سفر می‌کنند. استارک نسخه قدیمی تر سنگ مکان را برمی‌دارد. در همین لحظه با پدرش هاوارد استارک روبرو می‌شود. راجرز چندین ذره پیم از آزمایشگاه دکتر هنک پیم می‌د تا بتوانند به زمان حال برگردند.

راکت و ثور به آزگارد در سال ۲۰۱۳ سفر می‌کنند. راکت سنگ واقعیت را که در آن زمان جین فاستر در آن گیر افتاده بود را از درونش استخراج می‌کند. ثور نیز چکش قدیمی اش میولنیر را دوباره بدست می‌آورد و به زمان حال بر می‌گردد. رودز و نبیولا به موراگ در سال ۲۰۱۴ قبل از اینکه پیتر کوئیل سنگ قدرت را بد، سفر می‌کنند. آنها سنگ قدرت را برمی‌دارند و رودز به زمان حال برمی‌گردد اما چشم مصنوعی نبیولا دچار مشکل می‌شود و تانوس ۲۰۱۴ از طریق چشم مصنوعی نبیولای ۲۰۱۴ آیندهٔ خود و پیروزی خود در مقابل انتقام جویان مشاهده می‌کند. آنها نبیولای زمان حال را گیر می‌اندازند و ذرات پیم را از او می‌ند و به جای نبیولای زمان حال نبیولای ۲۰۱۴ را به زمان حال می‌فرستند. نبیولا، گامورای ۲۰۱۴ را متقاعد می‌کند تا به تانوس خیانت کند. کلینت و رومانوف به وورمیر می‌روند. در آنجا نگهبان سنگ روح، جمجمه سرخ به آنها می‌گوید که برای بدست آوردن سنگ باید از آنچه دوست دارند بگذرند. رومانوف و کلینت سر قربانی شدن با هم درگیر می‌شوند اما درنهایت رومانوف قربانی می‌شود و سنگ روح به دست کلینت می‌افتد. انتقام جویان به زمان حال برمی گردند و استارک و بنر باهم دستکش سنگ‌های ابدیت را می‌سازند. بنر مأمور می‌شود تا بشکن بزند و کسانی که پنج سال پیش توسط تانوس محو شدند را به زمان حال برگردانند. بنر این کار را انجام می‌دهد و دست راستش به شدت مجروح می‌شود. در همین لحظه نبیولای ۲۰۱۴ سفینه تانوس را به زمان حال می‌فرستد.

مقر انتقام جویان توسط سفینه تانوس تخریب می‌شود و جنگ میان لشکر تانوس و انتقام‌جویان برای بار دوم صورت می‌گیرد. در حین مبارزه راجرز و ثور و استارک با تانوس، راجرز لیاقت بلند کردنمیولنیر را بدست می اورد و همچنین تانوس سپر راجرز را با شمشیرش می‌شکند و در همین لحظه افراد محو شده (باقی انتقامجویان، باقی نگهبانان کهکشان، ارتش واکاندا، دکتر استرنج و جادوگران و باقی مانده سپاهیانِ آزگاردی) برمی گردند و با هم می‌جنگند. در حین مبارزه، کاپیتان مارول نیز به آن‌ها اضافه می‌شود. انتقام جویان سعی می‌کنند که دستکش را به تونل کوانتوم ببرند اما موفق نمی‌شوند. تانوس دستکش را بدست می‌آورد و آن را دستش می‌کند اما انتقام‌جویان جلوی او را می‌گیرند و در نهایت سنگ‌ها دست استارک می‌افتد و استارک بشکن خود را می‌زند و تانوس به همراه افرادش محو می‌شوند و به دلیل فشار بسیار زیاد دستکش، استارک کشته می‌شود.

در پایان، انتقام‌جویان برای تونی استارک مراسم وداع می‌گیرند. پس از مراسم، ثور به نگهبانان کهکشان می‌پیوندد. استیو راجرز با استفاده از تونل کوانتومی سنگ‌های ابدیت و میولنیر را سر جایش می‌گذارد و در نهایت در کنار معشوقه‌اش، پگی کارتر زندگی می‌کند. در زمان حال نیز استیو راجرز پیر می‌شود و سپر خود را به سم ویلسون می‌دهد.


فیلم با نشان دادن صحنه‌هایی از خرابی‌های به جا مانده نبرد بزرگ نیویورک در فیلم انتقام‌جویان آغاز می‌شود. مخترعی به نام ادرین تومز و گروهش در حال جمع‌آوری و آزمایش بر روی سلاح‌ها و وسایل فضایی‌ها هستند اما جلوی کار آن‌ها توسط دولت گرفته می‌شود. تومز که از این اتفاق عصبانی است مدتی بعد با تماشای اخبار پی می‌برد که تونی استارک پشت این ماجرا بوده‌است. تومز تصمیم می‌گیرد از سلاح‌ها و وسایلی که توانسته آن‌ها را نگه دارد برای پیشبرد اهدافش استفاده کند. هشت سال از این اتفاق می‌گذرد. پیتر پارکر که بعد از رخدادهایکاپیتان آمریکا: جنگ داخلی امیدوار بود به انتقام جویان ملحق شود حس می‌کند که مدتی است از سوی تونی استارک رها شده‌است. تماس‌ها و پیام‌های بی‌شمار او هم برای ارتباط با استارک فایده‌ای ندارد. پیتر که از این وضعیت خسته شده و اوضاع هم در دبیرستان برایش خوب پیش نمی‌رود و نمی‌تواند به دختر مورد علاقه خود یعنی لیز ابراز علاقه کند تصمیم می‌گیرد برخلاف توصیه‌های استارک دوباره لباس مرد عنکبوتی را بر تن کند و جلوی جرم و جنایت در شهر بگیرد اما این کارهای ساده هم او را راضی نمی‌کند.

یک شب که پیتر از سر بی حوصلگی در حال گشت زنی در شهر است متوجه می‌شود که گروهی از افراد با ماسک‌های افراد انتقام جویان که در واقع همان افراد تومز هستند با وسایل و سلاح‌هایی پیشرفته در حال دستبرد زدن به بانک هستند. پیتر که فکر می‌کند وقت خوبی برای اثبات کردن خودش به تونی استارک دارد به بانک رفته و با افراد تومز درگیر می‌شود اما نتیجه این درگیری چیزی جز خسارت زدن به ساختمان‌های اطراف نیست. افراد تومز فرار می‌کنند و پیتر موفق نمی‌شود آن‌ها را گیر بیندازد. پیتر سعی می‌کند از طریق هپی که دستیار استارک است به او دربارهٔ این واقعه خبر دهد اما هپی در جواب می‌گوید که پیتر باید از خطر دور بماند و کاری به این کارها نداشته باشد. همچنین در جریان این گفتگو پیتر متوجه می‌شود که ساختمان استارک دیگر مقر انتقام جویان نیست و این گروه به زودی به محل دیگری نقل مکان خواهند کرد. بعد از مدتی پیتر از طرف لیز به یک مهمانی دعوت می‌شود و به همراه بهترین دوست خود یعنی ند به این مهمانی می‌رود اما در همان اوایل مهمانی پیتر متوجه‌ای نوری عجیب در آنطرف شهر می‌شود. او به همان نقطه می‌رود و می‌بیند افراد تومز در حال امتحان کردن سلاح‌های فضایی هستند. پیتر دوباره با افراد تومز درگیر می‌شود اما ناگهان تومز در لباسی شبیه به کرکس آهنی از راه می‌رسد و پیتر را به درون آب پرتاب می‌کند و تونی استارک به موقع او را نجات می‌دهد. پیتر به استارک توضیح می‌دهد که تومز منبع این سلاح هاست و باید جلویش را گرفت اما استارک می‌گوید افراد دیگری این کار را خواهند کرد و پیتر بهتر است کار خاصی انجام ندهد. پیتر از اینکه مثل یک بچه با او رفتار می‌شود ناراحت شده و تصمیم می‌گیرد خودش از حقیقت ماجرا آگاه شود. روز بعد افراد تومز که در پی قطعه‌ای گمشده از منبع انرژی هستند که در جریان درگیری با پیتر گم شده‌است با زدن رد منبع به دبیرستان پیتر می‌رسند اما چیز خاصی پیدا نمی‌کنند. پیتر هنگام خروج آن‌ها ردیابی به یکی از افراد وصل می‌کند و از طریق آن‌ها پی می‌برد مقصد بعدیشان واشینگتن است.

پیتر برای رفتن به واشینگتن تصمیم میگرد که همراه با دانش آموزان دیگر مدرسه از جمله لیز برای شرکت در مسابقات علمی به آنجا برود. در واشینگتن پیتر از طریق ردیاب پی می‌برد افراد تومز قصد حمله به کامیون و سرقت یک سری تسلیحات را دارند. پیتر سعی می‌کند جلویشان را بگیرد و در این کار موفق نیز می‌شود. پیتر متوجه می‌شود که آن منابع انرژی و از جمله منبع انرژی که پیدا کرده و اکنون در کیف ند است یک بمب خطرناک است. پیتر سعی می‌کند ند را از قضیه آگاه کند ولی ند که به همراه دانش آموزان دیگر به بازدید از یادبود واشینگتن رفته‌است تلفن خود را جواب نمی‌دهد. پیتر خود را سریع با ابلیسک می‌رساند ولی بمب منفجر شده و بچه‌ها درون آسانسور گیر میفتند ولی پیتر می‌تواند همه آن‌ها از جمله لیز را به سختی نجات دهد.

حوادث واشینگتن باعث می‌شود شهرت و محبوبیت مرد عنکبوتی در دبیرستان زیاد شود و همه از جمله خود لیز بیشتر از قبل دربارهٔ هویت او آگاه شوند ولی با این جال پیتر چیزی به کسی نمی‌گوید. پیتر موفق می‌شود از طریق یکی از افراد تومز رد او را بزند و بدین ترتیب به یک کشتی می‌رسد که محل قرار تومز برای فروش تسلیحات است. درگیری دیگری آغاز می‌شود که در این جریان کشتی صدمه می‌بیند. تومز فرار می‌کند و پیتر فقط با کمک تونی استارک موفق می‌شود جلوی غرق شدن کشتی را بگیرد. استارک که از دست پیتر عصبانی است لباسی که برای او طراحی کرده را پس می‌گیرد و به پیتر می‌گوید او دیگر کاری ندارد. بعد از این اتفاق پیتر تصمیم میگرد دوباره مثل قبل یک پسر معمولی شود. به موقع سر کلاس‌ها می‌رود و کارهایش را انجام می‌دهد و حتی می‌تواند علاقه اش به لیز را ابراز کند. لیز نیز به پیتر می‌گوید که دوست دارد با او به مراسم رقص برود. بدین ترتیب در شب مراسم پیتر ابتدا به خانه لیز می‌رود اما در کمال تعجب با تومز برخورد می‌کند و می‌فهمد تومز پدر لیز است. تومز دخترش و پیتر را با ماشین به مراسم رقص می‌رساند. در هنگام راه و در بین گفتگوی بین لیز و پیتر، تومز می‌فهمد که پیتر همان مرد عنکبوتی است و در غیاب لیز به پیتر می‌گوید اگر یکبار دیگر مزاحمش بشود خودش و خانواده اش را خواهد کشت. پیتر هنگام خروج از ماشین به عمد موبایلش را جا می‌گذارد و از طریق آن رد تومز را می‌زند. پیتر متوجه می‌شود همان شب قرار است هواپیمای استارک با تجهیزاتی زیاد به مقر جدید انتقام جویان برود و قصد تومز نیز سرقت آن است. نبرد پیتر و تومز نتیجه‌ای جز سقوط هواپیما ندارد. در نهایت پیتر موفق شده تومز را دستگیر و او را تحویل دهد.

پیتر که سرانجام موفق شده کار بزرگی انجام دهد از این بابت خوشحال است. استارک نیز به پیتر می‌گوید حاضر است او را به عنوان عضو جدید انتقام جویان معرفی کند و لباس جدیدی به او بدهد اما پیتر این پیشنهاد را رد می‌کند و می‌گوید بهتر است همان مرد عنکبوتی همیشگی باقی بماند. پیتر به خانه برمیگردد و می‌بیند تونی استارک لباس مخصوصش را پس فرستاده‌است. فیلم در حالی تمام می‌شود که پیتر لباس را تن کرده و خاله اش که از موضوع خبر نداشته با تعجب او را نگاه می‌کند.


یکی بود یکی نبود. یه پیرزنی بود.یه روز خواست بره دیدن یه دونه دخترش . کارهاشو رو به راه کرد و در خونه اش رو بست و رفت و رفت و رفت تا رسید به کمرکش 

کوه، که یک دفعه یه گرگ گنده سر و کله اش پیدا شد، جلوش دراومد و گفت :

آهای ننه پیرزن کجا می ری؟بیا که وقت خوردنت رسیده.

پیرزنه گفت: ای بابا من که پیرم و پوست و استخون. بگذار برم خونه دخترم چاق و چله بشم بعد می آم تو منو بخور.

گرگه گفت : خب برو. من همین جا منتظرم.

پیرزن رفت و رفت و رفت تا رسید به یک پلنگ. پلنگه گفت:

آهای ننه پیرزن کجا می ری؟ هیچ جا نرو که من خودم می خورمت.

پیرزنه گفت: من پیرم، پوست و استخونم بزار برم خونه دخترم پلو و چلو بخورم چاق و چله بشم، بعد می آم تو منو بخور.

پلنگه گفت : خیلی خب برو اما من همین جا منتظرم.

پیرزن رفت و رفت و رفت تا رسید به آقا شیره. آقا شیره یه خرناسی کشید و گفت:

ننه پیرزن کجا می ری؟ بیا اینجا که می خوام بخورمت.

پیرزنه گفت: ای آقا شیر عزیز. ای سلطان جنگل آخه من پیرزن پوست و استخون که خوردن ندارم. بزار برم خونه دخترم حسابی بخورم چاق و چله بشم بعد می آم تو منو بخور.


آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

trysd 96317512 انشا پایه هفتم دین دین کلیپ بانک لینک های دانلود فیلم ، دانلود سریال و دانلود آهنگ میباشد. دین پژوهی خاطره دانلود بانک لینک های دانلود فیلم ، دانلود سریال و دانلود آهنگ میباشد. صد تو همراز دانلود خلاصه کتاب ojdaanesh